پیامبر صحابه‌ای داشت به‌نامِ «ابو دردا».
ابو دردا هروقت، در هر جایی که می‌دید بچه‌ها از سر شیطنت گنجشک‌ها را با تیروکمان شکار می‌کنند، بدون معطلی به‌سراغ‌شان می‌رفت. به بچه‌ها پول می‌داد، گنجشک‌ها را از آن‌ها می‌خرید و بعد، آزادشان می‌کرد.

ترجمهٔ قدیمی فارسی این حکایت در متون کهن چنین است:
«از ابودردا حکایت کنند که او از پسِ کودکان رفتی و از ایشان گنجشک خریدی و رها کردی و گفتی: برو و بِزی



گاهی ما هم گنجشک‌های طفلکی بی‌پناهی هستیم که باید یکی ما را از خودمان نجات بدهد و بگوید: برو و بِزی!

نظرات 1 + ارسال نظر
ه جمعه 23 دی 1401 ساعت 11:59

دیشب نیمه های شب سرما باعث کم خوابی ام شد
بلند شدم یک پتوی اضافه روی پتوی دیگر کشیدم ژاکت هم به تن کردم گرمکن هم به پا کردم و دراز کشیدم
بعد گفتم خدایا الان یک عده بی خانمان و کارتن خواب در این هوای سرد و در فضای باز چه می کنند
کاشکی از این پارکینگ‌های منازل برای اسکان شبانه ی آنها می شد استفاده کرد
هر پارکینگی دو نفر را هم شبانه جا بدهد کلی کمک به کارتن خوابها می شود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.