عشق(قسمت اول)

سعید را بعد از مدت ها دیروز دیدم. یکبار سر کلاس کسشر مبانی تصمیم گرفته بود برای اینکه معلم را سر کار بگذارد، کنترل ویدیو پرژکتور را بردارد و حدس بزنید وقتی معلم پیدایش کرد کجا بود؟ آفرین. درست زیر میز من. بگذریم از چکی که خوردم و سه روزی که تعلیق شدم و هرچه آن مردکِ ناظم پرسید پس اگه کار تو نبوده کار کی بوده؟ گفتم نمیدونم. حس سرباز اسیری را داشتم که هرچه شکنجه اش می‌کنند، جای رفقایش را لو نمی‌دهد. گفته بودم که پرش ذهنی دارم؟ داشتم میگفتم سعید را دیده ام. راستش خیلی هم اتفاقی ندیدمش. آمده بود، چون کارم داشت. نمی‌دانم این وضع که آدم‌ها من را برای خودم بخواهند نه نفعی که برایشان دارم قرار است کی تمام شود. بهرحال. تازگی ها با خانوم هات چاکلت قرار می‌گذارد. دخترک بوی شالی های نمناک شمال را می‌دهد. یک ماه گرفتگی کوچک درست روی نبض گردنش دارد. که اگر کمی خلاق باشد یک خط چین کنارش تتو میکند و به لاتین مینویسد: kiss here. عاشق هات چاکلت است. در طول روز راحت یکی دو لیوان را بغل می‌کند. خنداندنش زیاد کار سختی نیست. تقریبا به هرچیزی می‌خندد. از انیمه که حرف می‌زند، برق چشم هایش می‌تواند یک اتاق تاریک را روشن کند‌. قلب یک پسر بیست و هفت و هشت ساله را که حتما می‌تواند روشن کند‌. به نظرش من خوب مینویسم و آمده بود که من از طرف او برای دوست دخترش نامه بنویسم. من؟ قبول کردم. راستش کرمم گرفت. خواستم ببینم نامه نوشتن به دوست دختر یک نفر دیگر چه حسی می‌تواند داشته باشد. گفتم برای نوشتن نامه باید اطلاعات داشته باشم. بعد پرسیدم چه خوردنی ای را بیشتر از همه دوست دارد؟ وقتی سرت را میبری توی گردنش، چه بویی میدهد؟ چیز بخصوصی مثل زخم یا شکستگی و یا حتی خال روی صورت و گردنش دارد؟ وقتی که می‌خندد چشمهایش بسته میشوند؟ آن زمان هایی که نمیبینی اش، منظورم وقت هاییست که خودت هستی، آیا همچنان در خاطرت ادامه اش میدهی؟ جواب سوال هایم را که داد، گفتم فقط به این شرط برایت مینویسمش که خودت نامه را نخوانی. نامه را همینطور مهر و موم شده ببری بگذاری روی میز. نمیدانم سر قولش می ماند یا نه. ولی همین نیم ساعت پیش آمد و نامه را برد. و من؟ من با یک قاشق ایستاده ام بالای سر ماکارانی های ظهر که بدون این که بسوزند، کمی شرم کنند و زودتر گرم شوند.


کپی شده از کانال عزیز خوش قلم  : نسرین جایی منتظرم باش

نظرات 1 + ارسال نظر
قره بالا دوشنبه 17 مهر 1402 ساعت 12:02 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

منتظر ادامه ش هستم

چشم عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.