درمان ندارد نخور

تراپیست دوستم به او پیشنهاد کرده است ملاتونین بخورد و آسنترا. ورزش کند و استخر برود تا بتواند زندگی را به جزایر لانگرهاسش بگیرد بلکه بگذرد این روزگارِ تلخ‌تر از زهر به زعم خودش.

بعد از این پیشنهاد، دوستم پرسیده با همه‌ی این کارها و این خوردن‌ها آیا پر می‌شود خالی جای آن‌ها که رفته‌اند ناگهان و بی‌خداحافظی؟

تراپیست گفته: نه!

و در ادامه به ساعتش نگاه کرده که یعنی وقت تمام است و جمله آخرش هم این بوده؛

این آت و آشغال‌ها را می‌خوری تا حواست نباشد که نیست دیگر... تا متوجه نشوی جای خالی‌اش را... متوجه نشوی دلتنگی را...

ظاهراً بعدش یک سیگار روشن کرده و به خانم منشی هم گفته فعلا کسی را نفرسته داخل.





خورده عادتها

گاهی آدم دلش را ندارد چیزها/آدمها/عادت ها را کنار بگذارد 

تنها میتواند پنهانشان کند


دارم سعی میکنم عادتهای خوب برای خودم و بسازم و از شر عادتهای بد خودمو راحت کنم باشد که رستگار باشم



 همینطوری نوشت :برام دوستی سوغات از شهر مذهبی ماگ آورده  که اسم مولا علی روش هک شده حالا نمیدونم چرا من خجالت میکشم باهاش قهوه و چای  بخورم  فقط آب