روزی رسان

برایم نوشته بودی گاهی میخواهی هرچیزی که هستی را بگذاری زمین و بروی. اگر مادری. اگر همسر هستی. همه را بگذاری توی یک صندوقچه و بروی. این نامه برای توست. که دِلَت احتمالا گرفته است. 


امروز یه پرنده رو دیدم که داشت روی زمین پر از برف دنبال دونه اینور اونور میدویید. اول فکر کردم چه پرنده ی کسخلی میتونه باشه. از قبل باید دونه انبار می‌کرد. الان لای برف دنبال چی میگردی آخه جوجه؟ بعد فکر کردم شاید اینم غافلگیر شده بچه. بعد ته مونده ی نون ساندویچم رو ریختم یه گوشه. بعد فکر کردم پس بقیه شون چی؟ اگه بقیه شونم غافلگیر شده باشن؟ حالا غم نون گنجیشکای توی برف گیر کرده هم آوار شده بود روی غصه های دیگه م. بعد دیدم یه گوشه ای، که شبیه باغچه بود، برف نمیشینه اون گوشه. یه چیزی سایه بوم شده بود. گنجیشکا داشتن اون گوشه غذاشونو از توی خاک در میوردن. اگه دلت گرفت گریه کن. زمان میگذره. اونیکه برای گنجیشکا سایه بود، برای تو هم سایه میشه. تو هم یه جور گنجیشکی. فرقی نداری.

نظرات 4 + ارسال نظر
قره بالا چهارشنبه 1 فروردین 1403 ساعت 23:28

سال نو مبارک

سال نو شما هم مبارک خانم دکتر گل

لیمو یکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت 12:04

تفاوتمون با اون گنجشک بعد از غافلگیری اینه که اون میگرده دنبال غذا ولی ما رو غصه قبل از هر چیزی از پا میندازه...

دقیقا همینطوره

samar جمعه 11 اسفند 1402 ساعت 16:35 https://glassbubbles.blogsky.com/

فکر کنم خط اول رو همه تجربه کردیم من تازگیا روزی نیس که نگم: برم بدون اینکه یه بار برگردم ببینم چی بود و چطور گذشت. میدونی یه آستانه یی داره که حتی همه چی خوب و خوش هم ممکنه باشه ولی ته دلت به رفتن راضی تره ..
چقد دوست داشتنی بود جریان گنجیشکایی که گفتی یه جوری ته دلم حس آرامش اومد از سایه یی که هست و به چشمم نیومده یا کم اومده

دقیقا همینطوره رفیق گاهی میخوای پر بکشی بری
خدارو شکر که حالدلت با این متن خوب شد ،دقیقا چون حال خودمو خوب کرد تصمیم گرفتم این متن و پست کنم

قره بالا پنج‌شنبه 10 اسفند 1402 ساعت 23:40

ماها همه گنجشکایی هستیم که غافلگیر شدیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.