مترو سواری

روزهای کاری پایان سال سختر و سختر میشه و مثل همه این سالها مطمعن هستم من تا یکساعت قبل از تحویل سال در حال بدو بدو هستم  فقط امیدوارم حداقل سر سفره سال تحویل یه آخیش تمام شد بگم نه اینکه در حال جمع بندی بقیش باشم


از رفتن به پایتخت بیزار بودم این سالهای اخیر بیزارتر شدم ، دو روزی تهران بودم برای یه سری کارهای اداری و چکاب و .....


مسیر چند  ساعته داشتم  وقتم ازاد بود و ناگهانی به همسفرم گفتم  میخوام تنها باشم و با با مترو برم و دنیای زیر زمین مترویی تجربه کنم نتیجه تجربیاتم 


1- جمعیت زیاد کلافم میکنه ضربان قلبمو بالا میبره  و اینقدر چسبیده به آدمها بودنو اصلا دوست ندارم

2- لطفا حمام بریم و حداقل یه اسپری کوچولو داشته باشیم موقع ورود مترو

3- فوبیا ترس از جاهای تنگ در مترو برام وجود داره خصوصا وقتی وارد تونلهای تاریک میشه و تقریبا سخت نفس میکشم پس بار اخرم هست

4- چقدر فروشنده ها جذابند و چقدر دوستشون داشتم خیلی چیزا خریدم فکر کنم جیره جوراب یکسالم پر شد

5- آدمها چقدر غمگین و ساکتند تو مترو  موبایلهاشون چقدر براشون جذابیت داره

6- با سه تا از خانمها صحبت میکردم در فواصل زمانی جدا و مکانهای جدا هر سه از اینکه اینقدر وفادار و زحمت کش و از خود گذشته بودند و همسراشون بهشون خیانت کردند و اتفاقا کسی انتخاب کردند که سطح پایین و البته خوش رنگ و لعاب بوده ناله ها و نفرینها میکردند ، یکیشون هم میگفت نفرین کرده و الان سرطان پ ر و ستات گرفته و کامل برش داشتند و چقدر دلش خنک شده واقعا مونده بودم ناراحت بشم یا یخندم به جای خالی .....آخه یار بی وفاااا  چند ردیف جلوتر کنارمون بود و ایشون قشنگ داشت در مورد خنک شدن دلش  وصد البته اینکه مریضیش برای ایشون مونده و اون خانم خوش رنگ و لعاب ولش کرده رفته  صحبت میکرد  منم تو ذهنم  جای خالیشو تجسم میکردم و با بدبختی خندمو مخفی میکردم و خدارو شاهد میگیرم ناراحت بودم برای ایشون اما ای کاش آقا اونجا روبروم ننشسته بود و منم تجسمم خوب نبود    و ناراحت بودم از اینکه خانم چقدر از بیرون کردن رقیب خوشحاله بدون اینکه فکر کنه خوب خودشم احتمالا یه چیزایی از دست داده ولی خوشحالیش بیشتر بود این حقیقتا اذیتم کرد واقعا چه خبرتونه اقایون چه خبرتووونه  . البته دلایل بسیار هست ولی خب  نمیشد توضیح داد و از حوصله این پست خارج  

7- متوجه شدم درد زانو و کمر در خانمها بیداد میکنه و البته همگی  کلی سعی میکنند وزن کم کنند اما اب هم میخورند چاق میشن  و میشه تو چند دقیقه انواع دمنوش و رژیمهای جالب نسخه بگیری  خیلی جالب بود برام

8-اقایون تو مترو خیلی خسته هستند خیلی تو فکرند خیلی با خودشون حرف میزنند خیلی پکرند و خیلی حیونکی هستند 

تجربه جالبی بود اما احتمالا دیگه نتونم تکرارش کنم چون کلا با سیستم بدنم ساگار نیست و ضربان و تنفس و اعصابمو بهم میریزه 

نظرات 4 + ارسال نظر
مگی شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 18:50 http://Meghan.blogsky.com

خیلی بده که آدما اونقدر تو خودشونن:( منم اینو بیشتر تو آقایون دیدم.

در کل یه چیزی که برام عجیبه اینه اتفاق افتاده تهران کسی ناگهانی سفره دلش رو باز کنه برام ولی تو شهر خودم نه! شاید چون خیالشون راحته همون یه بار میبیننت و دیگه نه؟
طبیعتا تو شهرای کوچیک امکان ملاقات دوباره خیلی بیشتره

صد در صد همینطوره ، گاهی فقط میخوای حرف بزنی نه نصیحت بشنوی نه راه حل بدن و نه قضاوت بشی
فقط و فقط حرف بزنی و یکی بشنوه و بعد پاشی بری دنیال مسیرت

لیمو سه‌شنبه 17 بهمن 1402 ساعت 12:02 https://lemonn.blogsky.com

تهران همیشه بنظرم ترسناکه. شلوغ و هرج و مرج

حالا از خیلیها پرسیدم عاشق همین شلوغی و زنده بودنش هستند
اما من شهر خودمون با اب وای خوبش و آدمهای کمشو بیشتر دوست دارم

مریم یکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت 21:31 http://Sooskesiah.blogsky.com

و منی که فردا باید با همین متروها برم سرکار :')
واقعا تهران دیوونه خونه‌ست
خیلی وقته که آینده خودمو توی ذهنم، به دور از این شهر پر از انرژی منفی میبینم...

سلام
من اصلا عادت به محیط شلوغ ندارم ،خیلی ۹یلی برام سخته اما احتمالا برای شما عادت شده ،سخته ولی وقتی چاره ای نیست باید زیباییهاشو دید

سعید یکشنبه 15 بهمن 1402 ساعت 15:51 https://anti-efsha.blogsky.com

سلام. کلاً مترو اعصاب خردکنه! به خصوص برای بینوایان چون من!

حالا چرا بینوا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.