دلم به شدت گرفته  و دلتنگم .

خسته شدم  نا ندارم از شکست برنامه ها به شدت عصبانی


دیشب از ماشین که پیاده شدم یه گربه دیدم. ولی نه یه گربه ی معمولی. یه گربه ی کسخل. وقتی دیدمش داشت خیز برمی‌داشت وسط خیابون. ولی نه وسط یه خیابون معمولی. وسط یه خیابون شلوغ. خلاصه ش کنم از ماشین پیاده شدم دیدم یه گربه داره با سرعت میره زیر یه رانا پلاس. بی اختیار داد زدم: نری زیر ماشین کسخل. و مطمئنم انقد بلند گفتم که هم گربه شنید و برگشت. و هم رانا پلاس شنید و نیش ترمز داد. اینکه چرا کف خیابون از واژه ی کسخل استفاده کردم شاید چون هودی تنم بود. اگه شب قبلش که رسمی تنم بود گربه میدیدم احتمالا میذاشتم بره زیر رانا پلاس. چون بهرحال زشته در اجتماع با تیپ رسمی انقد صمیمی با گربه ها صحبت کنین. ولی با هودی میشه. هودی اسپرته. به همه میاد. هم به مهندس محل. هم به ساقی محل. برگردیم سر داستان گربه. از زیر رانا پلاس که کشیدمش بیرون خیلی بیخیال از کنار جدول های همین طرف خیابون راهشو گرفت و رفت. خوب تو که از اولشم کار انقدر مهمی اونطرف خیابون نداشتی. تو به ما بگو، تو که تهشو دیدی. تو که تا زیر رانا رفتی و برگشتی به ما بگو، آیا اونطرف خیابون برات ........ بودن گربه؟ خوب میذاشتی خلوت میشد بعد میرفتی. بعد هم سیسِ اکرم عفیف بعد از بغل پا رو برای ما میگیره. من داد نزده بودم صبح فردا کالباس یخچالِ خونه م بودی(شوخی ای که گربه ها خیلی دوست دارن). ولی دریغ از یک تشکر خشک و خالی. حالا اگر سگ بود، تا الان سگِ درگاهِ من شده بود.


دقیق حال اون گربه رو دارم