عشق(قسمت دوم)

بگذارید ادامه ی دوست دختر سعید را برایتان تعریف کنم. نامه را که آمد برد، ماکارانی ها بدون اینکه بسوزند، فیت موفقی با سالاد کاهو دادند. و خوابیدم. و صبح روز بعد که بیدار شدم، دیگر یک آدم معمولی نبودم. انگار توپ آخر طارمی که کشید به بغل دروازه ی پرتقال را من گل کرده باشم و رفته باشیم مرحله ی بعد جام جهانی. چون ما هیچوقت از یک جایی به بعد جام جهانی را ندیده ایم. گل زده بودم. نامه ام درست قلب دخترک را نشانه گرفته بود. خانوم هات چاکلت نامه را که می‌خوانَد، سر سعید را توی سینه اش میگیرد و با یک بغض که وزنش از تحمل فک کوچکش خارج است می‌گوید: پسرِ کوچکِ من. شنیدن این جمله از دهان یک دختر، من میدانم که چقدر ارزشمند می‌تواند باشد. سعید هم می‌دانست. چون صبح نشده پیام داده بود:" پسر تو جادوگری چیزی هستی؟". یک افسانه ی ژاپنی هست که می‌گوید: زن ها سرانجام عاشق مردی می‌شوند، که می‌توانند به اندازه ی فرزندشان دوستش داشته باشند. نمی‌دانم ژاپنی ها چنین افسانه ای دارند یا نه. ولی اگر من ژاپنی بودم، دوست داشتم چنین افسانه ای هم داشته باشیم. راستش افسانه ی خودم است. از خودم در اوردم. چند وقتی هست که فکر میکنم دختری می‌تواند عاشق تو باشد که تو را به اندازه ی پسرش دوست داشته باشد. وقتی فهمیدم که کلمات جادویی نامه ام انقدر در رقیق کردن احساسات خانوم هات چاکلت نقش داشته اند، نوک انگشت اشاره ام را بوسیدم و به سمت آسمان گرفتم. نوشته بودم: " امروز سعید آمده بود. که من از زبان او یک نامه ی عاشقانه برای تو بنویسم، که امشب احتمالا کنار هدیه ی دیگری به تو بدهد. که خوشحالت کند. من همین حالا بزرگترین جمله ی زندگی ات را نوشتم. که خوشحالت کند. دختر هایی مثل تو، پسند خیل عظیمی از پسران دور و برشان هستند. اما به من اعتماد کن. فقط تعداد کمی شان تلاش میکنند که خوشحالت کنند. مثل یک پسر بچه ی کوچک که با پول‌های توی قلکش برای مادرش هدیه خریده باشد پسری که روبرویت نشسته است می‌خواهد که خوشحالت کند."

پ ن :به نظر من تلاش برای خوشحال کردن معشوق نشان از شناخت کامل هست ، گاهی عاشق نه تنها بدنبال خوشحال کردن نیست بلکه کلا مسیر اشتباه فهمیده و بدنبال خوشحال بودن  عاشق شده ،معشوق برای او تا وقتی  معشوق هست که خواست و تمایلات خودش محیا باشه ، اما عاشق واقعی لبخند معشوقش منتها ی خواسته هاش هست . و این لبخند چندین وجه دارد و چقدر حیف که به نام عاشق بودن چه ستمها که نمی‌کنیم.

خوشا به حال سعید که دوست دخترش تمام معنا نامه رو فهمیده بود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.