از عزیزی شنیدم که میگفت:
ما برای ادامه دادن ناگزیر هستیم به دوست داشتن و دوست داشته شدن به رغم اینکه میدانیم در پس این ماجرا جراحت های عمیقی انتظارمان را می کشد به نام دلتنگی ، جراحت هایی که ماحصل آن بی پروایی است.
او می گفت : بر ای دوست داشتن و دوست داشته شدن باید که اندکی شاید هم بیشتر از اندکی بی پروا بود
یک روزهایی یا یک جاهایی که اگر باید باشی و نباشی ، بعدش باقی نبودن ها و حتی بودن ها خیلی مهم نیست دیگر
آن روزها........آن جاها مرز تب دار ادامه دادن است یا نه
دیالوگ فیلم legend خیلی زیبا میگه
بعضی آدمها کاری میکنند ، دیگه نمیتونی مثل قبل دوستشون داشته باشی
ولی دلت خیلی برای اون وقتایی که دوستشون داشتی تنگ میشه
علت اینکه نمیشه آدمها ی گذشتمونو فراموش کنیم میدونی چیه؟؟؟؟؟
دلت برای اون نسخه از آدمی که دوستش داشتی تنگ میشه
تجربه چیز عجیبی است. یاد میگیری به وقت غم از خودت بپرسی سال بعد این موقع این غم و درد یادت خواهد ماند یا نه؟
و چون جواب "خیر" است، درد در جانت نمیپیچد. پس رقصان و شادان به مسیرت ادامه میدهی.
این مزیت بزرگتر شدن است یا اطمینان از دیر شدن زندگی، نمیدانم!
فکر میکنم یکی از جذابترین شکلهای مُردن، ایست قلبی باشد.
شاید، قلبی که خسته شده است در همهی این سالها از ضربانهای بیوقفه، میایستد و باقی هم به هوای با او بودن، میایستند.
شازدهکوچولو: از دست دادن سخته؟
روباه: بستگی داره.
شازدهکوچولو: به چی؟
روباه: چی از دست داده باشی یا کی!
شازدهکوچولو: کی.
روباه: بازم بستگی داره.
شازدهکوچولو: اینبار به چی؟
روباه: چهجوری از دست داده باشی.
شازدهکوچولو: خودت تا حالا چیزی از دست دادی؟
روباه: میلیون بار.
شازدهکوچولو: کسی چی؟
روباه: آره. یک بار.
شازدهکوچولو: چرا یک بار؟
روباه: چون وقتی کسی را از دست میدی ، دیگه سراغ به دست آوردن نمیری تا دوباره از دست بدی.
شازدهکوچولو: چه تلخ!
روباه: کاریش نمیشه کرد.
شازدهکوچولو: تا حالا شده از یکی خوشت بیاد. یعنی فکر کنی دوستش داری ولی نباید دوستش داشته باشی. نباید خوشت بیاد از او. نباید بری سراغش.
روباه: چه حرفیه؟ من از هر کی خوشم اومده یا دوستش داشتم رفتم سراغش.
شازدهکوچولو: هووم. فکر کنم متوجه منظورم نشده باشی. یعنی... هیچی ولش کن.
روباه: شوخی کردم. اینجاها که گفتی سخت، اندوهبارن. اینجاهای زندگی که نمیدونی دلیل این جنس از تلاقیهارو.
سالی که گذشت یالی پرماجرا و سخت بود، همراه با از دست دادن عزیزانی شروع شد با تورم و گرانی و مشگلات کاری ادامه داشت و صد البته خبرهای خوب و موفقیتهایی هم داشت
خلاصه اینکه سال عجیبی بود کمتر سالی بود که به این اندازه اشتیاق تمام شدنشو داشتم
به امید سال شاد و بهتربرای همه دوستان
دوست خطاطم و خانمش، که نه خیلی مذهبیاند و نه لامذهب، تازگی عروسی کردن. میخواست یک عکس دونفرۀ عروسی رو که دست همدیگه رو گرفته بودند، یه چیزی زیرش بنویسه، قاب کنه. گفت: «یه کپشن خداپیغمبری بگو زیرش بنویسم.» گفتم بنویس: «بیدک لا بید غیرک.»
[به دست توست، و نه به دست هیچکس دیگر.]
از توییتر محمد معماریان